استراتژی وارن بافت برای شناخت سهم خوب چیست؟
استراتژی وارن بافت برای شناخت سهم خوب چیست؟
وارن بافت سرمایه گذار و اقتصاددان آمریکایی است که ثروت خالص او در سال 2019، 82 میلیارد دلار آمریکا تخمین زده شد. اما به راستی وی چگونه ثروتمند شد؟ استراتژی وارن بافت برای شناخت سهم خوب چیست؟ از چه استراتژی هایی برای سرمایه گذاری استفاده کرد؟ آیا در زندگی کاری خود توانست موفق عمل کند؟ چطور میتوانیم مانند وارن بافت سرمایه گذاری کنیم و بازار را بشناسیم؟ پاسخ پرسش های بالا تجارب وارن بافت را در اختیار شما میگذارد.
در این مطلب نه تنها متوجه خواهیم شد “استراتژی وارن بافت برای شناخت سهم خوب چیست”، بلکه از تجارب زندگی او نیز میتوانیم به منظور بهبود کیفیت زندگی کاری و کسب و کاریمان استفاده کنیم.
اما،وارن بافت کیست؟
واقعا کسی هست که در مورد وارن بافت، یکی از ثروتمندترین افراد جهان، که جایگاه بالایی در لیست میلیاردرهای فوربز به دست آورده، چیزی نشنیده باشد؟ ثروت خالص او در اوایل سال 2020، 89.1 میلیارد دلار آمریکا ثبت شده است. بافت به عنوان یک بیزینس من یا تاجر و یک نیکوکار شناخته میشود، اما شهرت او باعث شده است که بیشتر به عنوان یک سرمایه گذار موفق از او نام برده شود. با این تفاسیر، دور از انتظار نیست که از او به عنوان اسطور یاد میکنند. دلیل این امر، استراتژی های پیروزمند وی در دنیای سرمایه گذاری است. اصول و فلسفه ی او توسط افراد بسیاری در سرتاسر دنیا دنبال میشود.
برای اینکه یبشتر و عمیقتر راجع به زندگی او بدانیم…
وارن بافت متولد سال 1930 در شهر اوماها، در ایالات متحدهی آمریکا است. او در اوایل جوانی علاقهی فراوانی به دنیای کسب و کار و سرمایه گذاری مثل بازار سهام پیدا کرد. او مدرک کارشناسی خود را در مدیریت کسب و کار از دانشگاه نبراسکا دریافت کرد و تحصیلاتش را در دانشکدهی مدیریت دانشگاه پنسیلوانیا ادامه داد. بعدها مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی اقتصاد از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد.
بافت شغل خود را در ابتدای سال 1950 به عنوان یک فروشنده در موسسهی سرمایه گذاری آغاز کرد، اما در سال 1956 موسسهی بافت را برای شراکت در این امور راهاندازی کرد. پس از کمتر از 10 سال، یعنی در سال 1965، او به مدیریت شرکت برکشایر هاتاوی درآمد. در ماه ژوئن سال 2006 بافت اعلام کرد که قصد دارد تمام ثروت خود را به خیره اهدا کند. سپس در سال 2010 او به همراه بیل گیتس کمپینی را تحت عنوان “قسم خوردن” به راه انداختند تا دیگر ثروتمندان نیز وارد مسیر نیکوکاری شوند.
در سال 2012 تائید کرد که به سرطان غدهی پروستات دچار شده است که خوشبختانه درمان وی تا به امروز با موفقیت سپری شده است. اخیرا نیز همکاری خود را با جف بزوس و جیمی دیمون شروع کرده تا موسسهی بهداشت و سلامت جدیدی را راه اندازی کنند که بر سلامت کارمندان متمرکز است. آنها پست مدیریت ارشد اجرایی در بیمارستان برگهام و زنان واقع در ماسوچوست را به دکتر آتول گاوانده سپردند.
بیشتر بخوانید: فلسفه مدیریتی وارن بافت
فسلفه ی وارن بافت
بافت از پیروی کنندگان تئوری سرمایه گذاری ارزشی بنجامین گراهام است. افرادی که از این تئوری تبعیت میکنند، به دنبال اوراق بهاداری هستند که قیمت آنها بر اساس ارزش واقعیشان به طرز غیر قابل توجیهی کم است. البته روش قابل قبولی که در تمام زمینهها صادق باشد، برای تعیین ارزش واقعی آنها وجود ندارد، اما قیمت آنها بیشتر مبتنی بر ارزیابی اصول شرکت تخمین زده میشود. در این مورد میتوانیم نام سرمایه گذاران ارزشی را شکارچیان معامله انتخاب کنیم. یعنی آنها همواره به دنبال سهامی هستند که طبق قیمت گذاری بازار، ارزش کمی دارند یا سهامی که ارزشمند اند اما توسط بیشتر خریداران کشف نشده اند.
بافت این رویکرد را وارد مرحلهی دیگری کرد. بیشتر سرمایه گذاران ارزشی با فرضیه ی بازار کارآمد (EMH) موافق نیستند. در این فرضیه آمده است سهام همواره در قیمت واقعی خود مورد تجارت قرار میگیرد. این امر معاملات را برای سرمایه گذاران سخت میکند؛ زیرا آنها نه میتوانند سهامی که قیمت کمتری دارند را خریداری کنند و نه میتوانند سهام را در مواقعی که حباب قیمت وجود دارد، بفروشند.
با این حال بافت نگران پیچیدگی های عرضه و تقاضای بازار سهام نیست. در واقع او آنچنان دغدغه ی فعالیت های این بازار را ندارد. این مسئله، مفهوم یکی از سخنان او را بیان میکند:” بازار در زمان کوتاه یک رقابت محبوب است و در طولانی مدت یک دستگاه توزین”.
او برای خرید هر سهام، شرکت را به صورت عمیق و ژرف بررسی میکنند و صرفا بعد از سنجش پتانسیل کلی آن، سهام را خریداری میکند. بافت هرگز به دنبال سود کلان نبوده و نیست، اما مالکیت شرکت های ممتاز درآمد خوب را نیز میتواند به همراه داشته باشد. هنگامی که بافت در شرکتی سرمایه گذاری میکند، او بیش از اینکه نگران این باشد که بازار ارزش واقعی آن را درک میکند، دغدغهی این را دارد که آیا این شرکت به عنوان یک کسب و کار مستقل میتواند درآمدزا باشد یا خیر.
ولی متد وارن بافت در سرمایه گذاری چگونه است؟
وارن بافت با پرسش سوال هایی برای درک رابطهی بین میزان برتری سهام و قیمت آن، سهام هایی با قیمت پایین پیدا میکند. به خاطر داشته باشید که این مسائل تنها مواردی نیستند که او مورد ارزیابی قرار میدهد. در ادامه توضیحی مختصر در رابطه با موارد مورد سنجش وی شرح می دهیم:
1-عملکرد شرکت:
بعضا بازدهی حقوق صاحبان سهام (ROE) به عنوان بازدهی سرمایه گذاری به صاحبان سهام معرفی میشود که میزان درآمد آنها را بر اساس سهامشان مشخص میکند. بافت همیشه به نرخ بازدهی حقوق صاحبان سهام توجه میکند تا ببینند آن شرکت در مقایسه با دیگر شرکت های رقیب در صنعت عملکرد خوبی داشته است یا خیر. بازده حقوق صاحبان سهام به شکل زیر محاسبه میشود:
بازده حقوق صاحبان سهام₌ سود خالص ÷ میانگین حقوق صاحبان سهام
تنها ارزیابی بازدهی سال اخیر آن شرکت کافی نیست. سرمایه گذاران میبایست بازدهی حقوق صاحبان سهام در 5 سال تا 10 قبل را مورد سنجش قرار دهند.
2-وام شرکت:
نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام (D/E) دیگر اصلی است که بافت با دقت مورد ارزیابی قرار میدهد. او ترجیح میدهد میزان رشد درآمد از حقوق صاحبان سهام تامین شود بهجای اینکه برای این کار از وام یا قرض استفاده شود. این نسبت به صورت زیر محاسبه میشود:
نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام ₌ کل بدهیهای شرکت ÷ میانگین حقوق صاحبان سهام
به منظور سنجش دقیقتر، بعضا سرمایه گذاران از وام دراز مدت به جای کل بدهیها در محاسبات بالا استفاده میکنند.
3-حاشیه ی سود:
میزان سودآوری یک شرکت نه تنها به داشتن یک حاشیه ی سود، بلکه به افزایش آن وابسته است. این میزان از تقسیم درآمد خالص به فروش خالص به دست میآید. سرمایه گذاران باید به حاشیه سود پنج سال گذشته نگاه کنند؛ زیرا یک حاشیه سود سودمند نشاندهندهی عملکرد خوب آن کسب و کار است و افزایش در حاشیه، بیانگر مدیریت کارآمد و کنترل موفقیت آمیز در هزینه ها است.
4- قدمت شرکت:
بافت عموما شرکتهایی را مورد بررسی قرار میدهد که حداقل 10 سال است آغاز به کار کردهاند؛ بنابراین شرکتهای فناوری که عرضهی اولیهی سهام (IPO) خود را در دههی گذشته انجام دادهاند، در رادار او قرار نمیگیرند. او بیان کرده است که مکانیسم بیشتر شرکتهای فناوری امروزه را درک نمیکند و تنها در زمانی قادر به سرمایهگذاری در شرکتی است که بتواند آن را کاملا بفهمد. سرمایهگذاری ارزشی نیازمند به شناسایی شرکت هایی است که برای مدت طولانی سرپا بودهاند، اما در حال حاضر به میزان ارزش واقعی خودشان در بازار حضور ندارند.
5-هرگز عملکرد گذشته را دست کم نگیرید؛
زیرا نشاندهندهی توانمندی (یا عدم توانمندی) شرکت به منظور افزایش ارزش سهام صاحبان سهام است. با این حال همواره توجه داشته باشید که عملکرد گذشته ی سهام، موقعیتشان را در آینده تضمین نمیکند. کار سرمایه گذاران ارزشی این است که تعیین کنند شرکت در مقایسه با گذشته تا چه اندازه خوب عمل کرده است. تشخیص این مسئله دشوار است، اما بافت به طرز غیر قابل باوری در آن حرفهای است.
آیا ارزان است؟ نه تنها پیدا کردن شرکتی که موارد بالا را دارا باشد دشوار است، بلکه فهمیدن این مسئله که آنها ارزش کمتری نسبت به قیمت واقعیشان دارند نیز سخت است؛ که بافت در این زمینه هم ماهر است.
یک سرمایه گذار باید بتواند تعدادی از اصول کسب و کار را در آن شرکت به منظور تشخیص ارزش واقعی آن، مانند درآمد، بازده و دارایی ارزیابی کند. البته لازم به ذکر است که ارزش واقعی یک شرکت معمولا بیشتر از زمان انحلال آن است؛ یعنی یک شرکت شکست خورده بیشتر از میزانی که الان ارزش دارد، فروش خواهد رفت. ارزش شرکت منحل شده شامل مواردی نامشهود مانند ارزش اسم برند که مستقیما در صورت مالی نیامده است، نمیشود.
استرتژی ارزیابی وارن بافت
هنگامی که بافت ارزش کلی شرکت را تعیین کند، او آن میزان را با سرمایه ی فعلی آن در بازار (ارزش و قیمت کلی و فعلی آن) مقایسه میکند. اگر میزان محاسبه شده حداقل 25 درصد یا بیشتر از سرمایه آن در بازار باشد، بافت شرکت را به عنوان یک فرصت به شمار میآورد.
بافت در تمام موارد ذکر شده حرفهای بود. اگر چه تشخیص آنها ممکن است برای شما ساده به نظر برسد، اما سوالی که ذهن ما را به خودش مشغول میسازد و باعث شگفتی میشود، این است که وارن بافت چطور این به این اطلاعات و تجارب گرانبها دست پیدا کرده بوده است.
اما استراتژی وارن بافت برای شناخت سهم خوب چیست؟
استراتژی و شیوهی سرمایهگذاری بافت در 4 روش زیر دسته بندی میشود:
- کسب و کار
- مدیریت
- معیارهای مالی
- ارزش
در ادامه به توضیح آنها میپردازیم.
-
استراتژی کسب و کار:
بافت سرمایه گذاری خود را به شرکتهایی محدود میکند که بتواند به راحتی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. اگر فسلفهی شرکتی مبهم باشد، اعتماد به آن برای انجام پروژه یا عملکرد آن کاری دشوار است.
از این رو بافت در دورهی حباب دات-کام که در ایالات متحدهی آمریکا اتفاق افتاد، دارایی چندانی از دست نداد. این حباب در اوایل سالهای 2000 شیوع پیدا کرد و دلیل آن هم نقش به سزای شرکتهای جدید در حوزهی فناوری بود که دریافته بودند اگر دات کام یا e به ترتیب به آخر و اول اسم برند خود اضافه کنند سهامشان در بازار بورس رشد چشمگیری خواهد داشت. دلیل بافت برای اجتناب از خریداری سهام آنها نیز شاید همین امر باشد.
-
استراتژی مدیریت:
استراتژی مدیریت به بافت کمک کرد تا گزارشات شرکت را مورد بررسی قرار دهد و تشخیص دهد آنها توانستهاند سود سرمایههای ورودی را در درآمد خود حفظ کنند و به صاحبان آنها برگردانند یا اینکه پول آنها را هدر دادهاند. اما به طور کلی او از سناریوی دیگری بهره میبرد؛ اینکه بسنجد شرکتها مشتاقاند تا ارزش سهام صاحبان سهام را افزایش دهند یا برعکس، از آنها برای مقاصد شخصی استفاده کنند؟
برای بافت میزان شفافیت نیز امری مهم است. البته که همهی شرکتها ممکن است اشتباه کنند اما تنها آنهایی میتوانند اعتماد سرمایه گذاران را جلب کنند که خطاهایشان را پنهان نمیکنند.
در نهایت، وارن بافت همواره به دنبال شرکتهایی است که در تصمیمات راهبردی خود نوآوری دارند؛ نه آنهایی که از تاکتیکهای دیگران کپیبرداری میکنند.
-
استراتژی معیارهای مالی:
در این نوع استراتژی، وارن بافت بیشتر بر شرکتهای کم درآمد با حاشیه سود بالا متمرکز است، اما قبل از آن، او به اهمیت نقش محاسبات ارزش افزودهی اقتصادی (EVA) نیز واقف است و در استراتژی خود از آن استفاده میکند. ارزش افزودهی اقتصادی سودآوری شرکت را پس از حذف سهام صاحبان آن از معادله، برآورد میکند؛ به عبارت دیگر، EVA سود خالص است، منهای مخارج مربوط به افزایش سرمایهی اولیه.
در اولین نگاه محاسبات ارزش افزودهی اقتصادی پیچیده به نظر میرسد؛ زیرا به صورت بالقوه از بیش از 160 مورد فاکتور میگیرد. اما به صورت عملی، تنها چند عدد از آنها که به شرکت و بخش مربوطه وابسته هستند، عملی میشوند.
ارزش افزودهی اقتصادی ₌ سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات ₋ (مقدار سرمایهگذاری شده * میانگین وزنی هزینههای سرمایهای)
دو استراتژی پایانی در استراتژی معیارهای مالی بافت به لحاظ تئوری مشابه ارزش افزودهی اقتصادی است. اولین آنها این است که او مطلبی را تحت عنوان درآمد صاحبان مورد مطالعه قرار داده است. این مبحث کاملا در رابطه با میزان نقدینگی است که در دسترس صاحبان سهام قرار دارد و به آن جریان نقدی آزاد (FCFE) میگویند. بافت این مقیاس را اینطور معرفی میکند:
جریان نقدی آزاد ₌ (درآمد خالص + استهلاک) – هزینهی سرمایهای (CAPX) و سرمایهی در گردش (W/C)
درآمد صاحبان به بافت کمک میکند تا توانایی شرکت را به منظور تولید نقدینگی برای سهامداران بسنجد.
-
استراتژی ارزش:
در این بخش، بافت به دنبال تشخیص ارزش واقعی یک شرکت است و این امر را با استفاده از طرح ریزی درآمد آیندهی صاحبان انجام میدهد. سپس آنها را با درآمد امروزهی آنها مقایسه میکند. علاوه بر آن، بافت حرکتهای کوتاه مدت بازار را نادیده میگیرد و به جای آن، بر بازگشتهای درازمدت متمرکز میشود؛ اما در برخی موارد نادر، اگر یک معاملهی وسوسهانگیز ایجاد شود، ممکن است او در ناپایداریهای کوتاه مدت بازار نیز اقدام به عمل کند. برای مثال، اگر ارزش سهام شرکتی که اصول و مبانی قدرتمندی نیز دارد، از 50 دلار به 40 دلار نزول پیدا کند، امکان دارد بافت چند سهم بیشتر در زمان قیمت کمتر آن به دست آورد.
استراتژی های بافت در انتخاب یک سهم خوب، اصولی را پایه ریزی میکند که ریشه در فلسفه ی سرمایه گذاری ارزشی او دارد؛ اما به کارگیری و توسعه ی آنها میتواند امری دشوار باشد. افرادی که بتوانند از این ابزارهای تحلیلی با موفقیت استفاده کنند، میتوانند مانند او سرمایه گذاری انجام دهند و زندگی کاری خود را دگرگون سازند.
بیشتر بخوانید:چه زمانی برای خرید سهم مناسب است؟